پیرامون خطوطی از بیانیه
"كمونیسم كارگری: جنگ، جامعه و قدرت سیاسی"
با هيئت دائر دفتر سياسى حزب
یك دنیای بهتر: قبل از اینكه به مباحث بیانیه بپردازیم لازم است اشاره ای به انتشار گزارش منابع امنیتی آمریكا مبنی بر توقف پروژه اتمی رژیم اسلامی بكنیم. تاثیر اعلام علنی این گزارش را بر تخاصم و كشمكش دو قطب تروریستی جهان معاصر چگونه می بینید؟ آیا رژیم اسلامی از تلاش برای دستیابی به سلاح اتمی دست کشیده است؟ آیا خطر جنگ منتفی شده است؟ تاٽیر این گزارش را بر مواضع سیاسی جریانات اپوزیسیون رژیم اسلامی چگونه می بینید؟
علی جوادی: ما امکانی برای تایید و یا تکذیب مطالب قید شده در گزارش ۱۶ نهاد امنیتی آمریکا نداریم. اینها سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی و جاسوسی هستند. ابزار اصلی طبقه سرمایه داری حاکم بر جوامع کنونی اند. مرکز پخش حقایق نیستند. موسسات تولید دروغ، جعل خبر، تحریف واقعیات، آدمکشی هستند. هدفشان توجیه سیاست و پیشبرد سیاست هیات حاکمه این جوامع است. زمانیکه کالین پاوول در اجلاس شورای امنیت سازمان ملل با شیشه ای در دست اعلام میکرد: "عراق در حال تولید سلاحهای کشتار دسته جمعی است"، ملزومات سیاسی حمله نظامی و نابودی جامعه عراق را فراهم میکرد.
اما سئوال این است که چرا چنین خبری را در شرایطی که هیات حاکمه آمریکا تبلیغات و تلاش گسترده ای را برای ارتقاء کشمکش با قطب دیگر تروریسم جهان دنبال میکند، منتشر کرده اند؟ جوهر مساله را جان بولتن نماینده سابق دولت آمریکا در سازمان ملل و از سخنگویان جریان نئو کانسروتیو بیان کرده است. این "کودتایی" علیه جورج بوش بود. اقدامی سیاسی بود. بخشی از هیات حاکمه آمریکا مخالف حمله نظامی آمریکا به ایران است. ورود به "فاز نظامی" در کشمکش دو قطب را برای آمریکا "فاجعه" میداند. یک جناح برای خنٽی کردن تلاشهای جناح دیگر عملا با این اقدام جناح حاکم را "خلع سلاح" کرده است. چقدر این گزارش بیان حقیقت عملکرد رژیم اسلامی است؟ هیچ بنی بشری به هیچ کدام از طرفین ذره ای "اعتماد" نخواهد کرد!
این گزارش دست جناح جنگ طلب هیات حاکمه آمریکا را در پیشبرد سیاست جنگی خود دچار مشکلات معینی کرده است. اما بنظرم خطر جنگ تماما منتفی نشده است. موانع پیشبرد چنین سیاستی بیشتر شده است. احتمال حمله نظامی در این شرایط کمتر شده است. اما همانطور که قبلا اعلام کردیم، "مساله" تلاشهای هسته ای رژیم اسلامی تنها بخشی از جدال و کشمکش دو قطب تروریستی جهان معاصر است. این یک جدال سیاسی است. مساله بر سر قدرت سیاسی و سهم خواهی و تحکیم موقعیت سیاسی در سطح منطقه و جهان است. هر زمان که جدال به سطحی برسد که حمله نظامی "ضروری" شود، مسلما "دلایل" و "توجیهات" آن را هم فراهم میکنند. من برخلاف بسیاری معتقدم که خطر حمله نظامی کاملا برطرف نشده است. این خطر را نباید دست کم گرفت. بعلاوه زمانیکه تصمیم به حمله به عراق گرفتند، کوچکترین تردیدی نداشتند که دولت عراق دخالتی در فاجعه ۱۱ سپتامبر نداشته است. میدانستند، اما به هر جعل و دروغی برای توجیه حمله نظامی متوسل شدند.
بنظرم انتشار این گزارش پایان کشمکش بر سر تلاشهای هسته ای رژیم اسلامی نیست. این جدال کماکان در اشکال مختلف ادامه پیدا خواهد کرد. دلایلی که موجب جدال تاکنونی این دو قطب بوده است تماما پا برجا هستند. آنچه میشود گفت این است که شتاب قضیه تغییر کرده است، اما جهت جدال تغییری نکرده است! این اتفاق سر آغاز "سازش" و "صلح" با رژیم اسلامی و یا یک "چرخش سیاسی" و "نقطه عطف" در مناسبات دو قطب تروریستی نیست. نه هیات حاکمه آمریکا حاضر به قبول شرایط و موقعیت سیاسی رژیم اسلامی در منطقه است و نه رژیم اسلامی خواهان رضایت به وضع موجود است. نتیجتا منازعه بدون تردید ادامه پیدا خواهد کرد. شاید در پس تغییر و تحولاتی در هیات حاکمه آمریکا و همچنین تغییراتی در رژیم اسلامی ما شاهد دستیابی به توافقاتی مقطعی میان این دو قطب باشیم. اما در کوتاه مدت نه چنین وضعیتی قابل تصور است و نه قابل حصول است.
جریانات جنگ طلب اپوزیسیون رژیم اسلامی از انتشار این گزارش "متاسف" شده اند. امیدشان را برای سهم بری از قدرت سیاسی به موشکها و بمب افکنهای ارتش آمریکا گره زده بودند. جریاناتی مانند مجاهدین و ناسیونالیستهای قوم پرست و جنگ طلب در زمره این نیروها هستند. دوم خردادیها و بخشهایی از جریانات ملی – اسلامی از این ماجرا برای "اعاده" حیٽیت از بخشهایی از رژیم اسلامی استفاده خواهند کرد. اما جناح راست آنقدر بی آبرو است که حتی این سینه چاکان همیشگی جناحهایی از رژیم اسلامی بتوانند بسادگی از این ماجرا کلاهی برای رژیم اسلامی بدوزند و به خورد مردم دهند.
ما مخالف سر سخت جنگ هستیم. جنگ را جنایتی علیه مردم میدانیم. ما مخالف سیاست قلدری و زورگویی و میلیتاریسم آمریکا و متحدینش در سطح جهان هستیم. از طرف دیگر بهیچوجه خواهان برسمیت شناسایی رژیم اسلامی هم نیستیم. سیاست ما اعمال فشار توده ای مبنی بر ایزوله کردن رژیم اسلامی و قطع رابطه دیپلماتیک با این آدمکشان در سطح بین المللی است. سیاست ما مقابله و تلاش جدی برای شکست سیاستهای نظم نوینی آمریکا است. ما از شکافها و تناقضات این دو قطب برای پیشبرد امر سیاسی خودمان که همانا امر آزادی و برابری و انقلاب کارگری است استفاده میکنیم. ما مردم را به اردوی خودمان فرامیخوانیم.
سیاوش دانشور: منشا تخاصم و كشمكش دو قطب تروریستی جهان معاصر برسر پرونده اتمى رژيم اسلامى نيست. اين رودروئى اهداف ديگرى دارد که با و بدون اين پرونده در جريان است. مسائل متعددى ميتواند تخاصم و جنگ اين دو قطب تروريستى را در به اصطلاح کانونهاى بحران در جهان تشديد کند. لذا تبئين پايان جدال اين دو قطب از سر اين گزارش و پرونده اتمى رژيم اسلامى اشتباه محض است. ما در اين زمينه در شماره هاى قبل نشريه و قطعنامه حزب سخن گفته ايم و اينجا تکرار آنها ضرورت ندارد. اما آيا رژيم اسلامى کلا پروژه اتمى را کنار گذاشته و يا خطر جنگ کاملا منتفى شده است؟ به نظر من اسلام سياسى دنبال يک سلاح استراتژيک است. خودشان اذعان ميکنند که در همان دوره اى که کار را متوقف کردند، همزمان تاسيسات شان را گسترش دادند. سياست شان بقاى نظام است، اگر بقاى نظام را با عقب انداختن اين مسئله تضمين کنند، ترديد نخواهند کرد. بايد توجه داشت که مقدار زيادى از تنش ديپلماتيک در اساس در قلمرو پروپاگاند و اعمال فشار است. هر دو ميخواهند امتياز بگيرند و هر دو ميخواهند معضلات خود را پايان دهند. چشم انداز وقوع جنگ قبل از اين گزارش هم به قول عده اى "فورى" نبود. جنگ يک خطر بود و همواره خطر آن با وجود اين تروريستها و سياستهاى ضد انسانى شان وجود دارد و تماما منتفى کردن آن کار ماست. روشن است بعد از انتشار اين گزارش تهديدات جنگى بوش و شرکا با موانع جدى روبرو شده است. اين انعکاسى از وضعيت سياسى و رقابتها و استراتژيهاى متفاوت در درون خود هيئت حاکمه آمريکا است. بوش و تيم جنگ طلبان را ناچارا سه کنج گذاشتند تا سياست و استراتژى مذاکره مستقيم با جمهورى اسلامى جارى شود. هدفشان ايجاد وضعيت نسبتا مطلوبى در عراق، کم کردن نيروهاى نظامى آمريکا و خروج بخشى از نيروهايشان در عراق است. گره اينکار دست جمهورى اسلامى است. آمريکا به يک پيروزى ساده بيشتر از يک جنگ بعد از عراق نياز دارد. من همواره تاکيد کردم که هدف بيشتر اين تبليغات جنگى اعمال فشار به جمهورى اسلامى و باز کردن مسير مذاکره و پيدا کردن فرمولى است که به اصطلاح "طرف بازنده" وجود نداشته باشد. همينطور يک هدف مهم اين سياست، جلو راندن جناحهاى طرفدار غرب در خود هيئت حاکمه ايران است. تا اطلاع ثانوى و نتيجه مذاکرات عراق و معضل بسيج دولتهاى غربى پشت آمريکا، سياست مذاکره پيش خواهد رفت. بوش و احمدى نژاد ظاهرا بايد دنباله پرونده را به دمکراتها و جناح ديگر حکومت تحويل دهند. امروز شرايطى با انتشار اين گزارش فراهم شده که شعار "مذاکره مستقيم" بيش از پيش جلو رانده ميشود و اين مذاکرات مدتى است در جريان است. انتشار اين گزارش تنها اين روند را تسريع ميکند. ما بعنوان يک نيروى کمونيست عليه هر دو طرف ارتجاعى اين دعوا هستيم و منفعت ما و مردم در تشديد جنگ تروريستها نيست. شکست سياستهاى اينها در دوره "غير جنگى" براى ما ساده تر است.
تاثير اين گزارش بر نيروهاى طرفدار جنگ، يک نوع ديپرسيون سياسى و حاشيه اى شدن است. بالا گرفتن اين بحران و تهديد جنگ در همين سطح، موجب معرفى نيروهاى سياسى اپوزيسيون و ظرفيتهايشان شد. اين جريانات ايزوله تر ميشوند. ناسيوناليسم و بسيج ناسيوناليستى و دفاع ناسيوناليستى بى آبروتر ميشود. قوم پرستان براى مدتى به سوراخ ميروند. آخرين اميدهاى مجاهدين دود شده و هوا رفته است و وضعيتش با گسترش اين روند تماما در ابهام قرار ميگيرد. براى ما کمونيست کارگريها که براى سرنگونى رژيم اسلامى، عوض کردن صورت مسئله بالائى ها، و نفى خطر جنگ تلاش ميکرديم، اين شرايط بسيار مساعدتر است. مردمى که خطر بمب و موشک را بالاى سر خود نبينند، بهتر عليه جمهورى اسلامى وارد ميدان ميشوند. همان بخش کوچکى هم که اميدش را به حمله بسته بود و فکر ميکرد که شايد با حمله رژيم بيافتد، ناچار ميشود روى پاى خودش بايستد و در جنبش اجتماعى مبارزه کند. فرصت کنونى به ما امکان ميدهد که تلاش براى سرنگونى جمهورى اسلامى و حل بنيادى مسئله تروريسم و اسلام سياسى را تشديد کنيم.
یك دنیای بهتر: حزب اتحاد کمونیسم کارگری بیانیه "علیه جنگ و در دفاع از مدنیت جامعه" پیشنهادی حزب حکمتیست را امضا کرده است. آیا امضای آن بیانیه تناقضی با مواضع اتخاذ شده در این بیانیه ندارد؟ جایگاه ویژه هر کدام از نظر شما چیست؟
علی جوادی: مواضع اتخاد شده در بیانیه "كمونیسم كارگری: جنگ، جامعه و قدرت سیاسی" مسلما تفاوتهای معین و چشمگیری با مواضع اعلام شده در بیانیه "علیه جنگ..." دارد. اما تناقضی با این مواضع ندارد. دو سطح متفاوت از موضعگیری است. تفاوت میان مواضع "حداکٽر" و "حداقل" در قبال یک معضل بزرگ سیاسی است. یکی بیانیه حزبی است. اهداف عمومی و پایه ای که حزب اتحاد کمونیسم کارگری در این کشمکش در جنبش کمونیسم کارگری دنبال میکند را بیان میکند. بیانیه اهداف ما در قبال جنگ است. دیگری بیانیه "علیه جنگ..." موضع "حداقل" ما و همچنین حزب حکمتیست است. آن سلسله از مواضعی است که میتواند بخشهایی از اپوزیسیون را به مواضع معینی که از جانب ما حیاتی هستند، متعهد کند. تلاشی است برای ایزوله کردن نیروهای جنگ طلب و ضد جامعه. تلاشی است برای جلوگیری از اقدامات جریانات راست ملی – اسلامی که با پرچم "شورای ملی صلح" عملا میکوشند دو باره جانی به مرده دوم خرداد بدمند. جبهه نیست. مبنای وحدت نیست. سازش نیست. پروژه ای برای همکاری و کار مشترک میان نیروهای نامتجانس اپوزیسیون نیست. یک تلاش انسانی و اصولی از جانب کمونیسم کارگری است. ادامه منطقی سیاستی است که توسط منصور حکمت اینگونه فورموله شده است: "بنظر من بجاى "کار مشترک"، که با توجه به جدايى اجتماعى جدى اين جريانات هيچيک به آن تن نخواهد داد، اگر بخواهيم خوشبين باشيم، شايد بايد از تعريف يک سلسله اصول پايه اى و پايبندى هريک از اين نيروها به آن صحبت کرد. اصولى مانند پايبندى به اراده آزاد مردم، اصل آزادى بى قيد و شرط سياسى، جامعه سکولار، رفع تبعيض و غيره. اين اصول حداقل را حتى ميشود بعنوان يک منشور حقوق پايه اى مردم تعريف کرد. اما اين اصول مبناى وحدت اين نيروها نميتواند باشد، بلکه مقررات بازى را تعريف ميکند. زمينى را ترسيم ميکند که هريک از اين جريانات در آن براى پيروزى خط مشى و جنبش خويش تلاش ميکند . " (منصور حکمت)
رهبری کنونی حزب کمونیست کارگری تبلیغات گسترده ای را علیه این بیانیه براه انداخت. ظاهرا نمیدانند که هم میشود برای پیشبرد امر انقلاب کارگری تلاش کرد هم برای جلوگیری از شکل گیری یک سناریوی سیاه تلاش کرد. هم میشود "سوت زد و هم میشود دو چرخه سواری کرد"! یک رکن سیاست شناخته شده پوپولیسم در تقابل قرار دادن رفرم در مقابل انقلاب است. نمیتوانند هم رفرم را بخواهند بدون اینکه رفرمیست شوند و هم انقلاب را بخواهند بدون اینکه از تلاش برای بهبود زندگی روزمره مردم دست بشویند. چه انتظار دیگری میشد داشت؟ متاسفانه این رهبری امروز جنگ را دارای خصلت دو گانه میداند. جنگ از قرار فرصت کش و فرصت ساز است. کسانی که معتقدند جنگ بخشا فرصت ساز است، طبیعی هم هست که در مقابل یک تلاش جدی در مقابل "جنگ طلبی" ناسیونالیستها و "آشتی طلبی" ملی – اسلامیها سنگ اندازی کنند. از قرار نگرانند که بخشهای هر چه بیشتری از اپوزیسیون با هر تحلیلی که خود دارند به این مفاد پایبند شوند؟! این هم گوشه دیگری از سیاست "عبور از منصور حکمت" است. اعلام "نه" این رهبری به طرح منصور حکمت مبنی بر تعیین "مقررات بازی" در صفوف اپوزیسیون است. حتی به معنای کنار گذاشتن سیاست اعلام شده این حزب در زمان حضور ما در حزب کمونیست کارگری در بیانیه "جبهه سوم" است. این مواضع ناشی از "سوء تفاهم" و "عدم درک سیاسی" نیست. اکتسابی است. تاٽیر جنبش دیگری بر بخشهایی از جنبش ماست.
سیاوش دانشور: خير، کوچکترين تناقضى ندارد. تنها در ذهن کسانى تناقض دارد که مسائل ساده را درک نميکنند. بیانیه "علیه جنگ و در دفاع از مدنیت جامعه"، بيانيه اى در چهارچوب مسئوليت اجتماعى کمونيسم کارگرى و اعمال فشار به نيروهاى اپوزيسيون براى تعهد به اين مسئله است. با و بدون خطر جنگ، ما روى اين مسئوليت اجتماعى کمونيسم تاکيد ميکنيم. ما موظفيم مخاطرات دوران سرنگونى را با توجه به ويژگيهاى دنياى امروز بشناسيم و در مقابل آن پيشاپيش سد محکمى ايجاد کنيم. ما موظفيم در مقابل موانع پيروزى کارگرى روشن باشيم و غير مسئولانه شانه بالا نياندازيم. اين بيانيه روى پاى خودش و به همين اعتبار معنى دارد. سندى است که لازم بود و هست که عمده نيروها و شخصيتهاى سياسى و اجتماعى اپوزيسيون از آن حمايت کنند. اين بيانيه استراتژى براى کسى تبئين نميکند، سندى براى ائتلاف نيست، سندى است که راجع به خطرى معين هشدار ميدهد. اين بيانيه ميخواهد تعهد اپوزيسيون ايران را به نفس جامعه و حقوق اوليه و حقه مردم بالا ببرد. مدنيت جامعه و دفاع از آن را مد نظر دارد و تلاش ميکند صفحه شطرنج مبارزه سياسى در جامعه داراى موازينى پيشرو باشد. تلاش ميکند راه عروج جريانات قومى و مذهبى و ناسيوناليستى را سد کند و با ايستادن در کمپ آمريکا و جمهورى اسلامى مرز قاطع دارد. اين بيانيه هويت سياسى و اهداف اجتماعى هيچکدام از امضاکنندگانش را بيان نميکند. يک بيانيه معين در مورد مشخصى است که فهم آن براى چپ سنتى همواره با معضل روبرو بوده و تاريخا از اين بحث "اتحاد با راست" را درآوردند.
بيانيه "کمونيسم کارگرى، جنگ، جامعه و قدرت سياسى"، تبئين حزب ما را از اين اوضاع و وجوه مختلف آن روشن ميکند. سياست ما را در قبال مسائل گرهى اين جدال تبئين ميکند. جايگاه جنبشها و بسترهاى سياسى و طبقاتى اصلى در ايران را در قبال جنگ توضيح ميدهد. سياست کمونيستى کارگرى را همين امروز و براى منتفى کردن خطر جنگ با اتکا به تشديد مبارزه براى سرنگونى جمهورى اسلامى روشن ميکند. روى پايه هاى استراتژى کمونيستى در ايندوره و معنى سياسى و پراتيکى آن انگشت ميگذارد. سياستش را در صورت وقع جنگ تصريح ميکند. و بالاخره استراتژى قدرت سياسى را در دوران جنگ و بهم ريختگى اوضاع دنبال ميکند. اين بيانيه به سياستى فعال و سرنگونى طلبانه و پيروزى استراتژى کمونيستى کارگرى در دوره جنگ متکى است. اين بيانيه ميگويد که همان نيروى کمونيستى که در مقابل مدنيت جامعه و خطر جريانات و اردوهاى تروريست و ضد جامعه هشدار ميدهد، همان نيرو نيز در صورت بپا کردن آتش جنگ توسط تروريستها، در کنار مردم و طبقه کارگر براى دفاع از جامعه و پايان دادن به اين اوضاع در صحنه خواهد بود. اين بيانيه اعلام اين حقيقت است که کمونيسم کارگرى در چنين وضعيت فرضى ناظر بيگناه اوضاع نخواهد بود. قاطعانه تلاش ميکند وضعيت را خاتمه دهد و در راس مبارزه مردم براى درآوردن قدرت از دست رژيم در هرجا و اعمال حاکميت قرار خواهد گرفت. اين بيانيه هشدارى است به نيروهاى تروريست و قوم پرست و اسلاميون متفرقه که اردوى آزادى و برابرى را در مقابل خود خواهند داشت. اينها تفاوت و جايگاه ويژه اين دو بيانيه متفاوت است. هر کدام به مسائل معينى پاسخ ميدهند.
یك دنیای بهتر: چرا این تیتر؟ ویژگیهای این بیانیه از نقطه نظر شما چیست؟ تفاوت این بیانیه با مباحث مطرح شده تاكنونی در حزب كدام است؟
علی جوادی: تیتر بیانیه حزب بیان گویایی برای محتویات و محور عمومی سیاستهای مطلوب جنبش ماست. مواضع پایه ای جنبش کمونیسم کارگری را در قبال جنگ، تاٽیر جنگ بر جامعه و چگونگی پیگیری امر تصرف قدرت سیاسی در این شرایط توسط کمونیسم کارگری بیان میکند. ادامه چهارچوبهای عمومی "حزب و قدرت سیاسی" و "حزب و جامعه" است. سیاستهایی که چهار چوب عمومی سیاستهای حزب اتحاد کمونیسم کارگری را شکل میدهند.
ویژگی این بیانیه از نظر من اعلام دقیق و منسجم و همه جانبه سیاستهای کمونیستی کارگری است. ادامه منطقی سیاستهای کمونیسم منصور حکمت است. بعلاوه این بیانیه سیاست مسئولیت اجتماعی حزب در قبال صدمات ناشی از جنگ بر جامعه و چگونگی دخالتگری کمونیسم را در چنین شرایط پیچیده ای مورد بررسی و بحٽ قرار میدهد. و در آخر باید به مساله چگونگی تصرف قدرت سیاسی در چنین وضعیت احتمالی ای اشاره کرد. تصرف قدرت سیاسی سیاست اعلام شده حزب است. جنگ تغییری در این هدف ما ایجاد نمیکند. شرایط پیشبرد آن را تغییر میدهد. بیانیه همین تغییر شرایط و چگونگی دنبال کردن هدف اعلام شده را به بحٽ میگذارد. شکل دادن به قدرت توده ای مردم برای در دست گرفتن کنترل و اداره امور در هر منطقه ای یک رکن چنین سیاستی است.
این بیانیه مواضع تاکنونی حزب را به جلو میبرد. علاوه بر اعلام رسمی موضع حزب در قبال جنگ، موضع حزب را در عرصه معینی تشریح میکند. مواضع اتخاذ شده را به سیاست عملی ترجمه میکند. عمیق و همه جانبه است.
سیاوش دانشور: کمونيسم کارگرى يک جنبش اجتماعى است. پيشبرد سياست و دخالتگرى کمونيسم متکى بر مکانيزمهاى اجتماعى است. کمونيسم نميتواند خود را از جامعه و روندهاى آن منفک کند. تيتر قدرت سياسى در اين بيانيه به سياست و استراتژى هميشه اعلام شده کمونيسم کارگرى ارجاع ميدهد. سياست ما در دوره جنگ ادامه سياست ما در دوره پیشا- جنگ است. ارکان استراتژى ما با تغيير اوضاع عوض نميشود، بلکه شرايط کار ما تغيير ميکند. سرنگونى جمهورى اسلامى و کسب قدرت سياسى يک مشخصه کمونيسم ماست. ويژگى اين بيانيه اينست که اعلام ميکند که کمونيسم در ايندوران در صحنه هاى معينى حضور پيدا ميکند، زمين را به ناسيوناليستها و اسلاميون و قوم پرستان و آمريکا هديه نميکند، مردم را زير دست و پاى اينها رها نخواهد کرد، و ارکان استراتژى سياسى اش را در دوران جنگ پى ميگرد و به اجرا در مى آورد.
اگر اين بيانيه تفاوتى با بيانيه هاى سابق حزب دارد، نه در تحليل اوضاع و تبئين سياست ما، بلکه در تعين مشخصى است که به سياست و استراتژى ما در دوره جنگ ميدهد. اين بيانيه کمونيسم را در قبال جنگ بى وظيفه نميکند، به اعلام موضع صرف قانع نميشود، دخالتگرى و عنصر اراده انقلابى را کنار نميگذارد، و نقشه و چشم اندازش را در چنين شرايطى با تمام مشقات و سختى هايش تبئين و تشريح ميکند. به نظر من اگر کمونيسم پراتيک و فعال مارکسى و کارگرى ما به موضع ديگرى بيافتد جاى شک و ترديد داشت. يک نيروى درگير و ذينفع در سياست ايران نميتواند تحت هيچ شرايطى سياستى حاشيه اى و انزوا طلبانه اتخاذ کند. جنبش ما در هر قدم نياز به خط و استراتژى روشن دارد. سياست و تاکتيک ميخواهد. ما رئوس سياستمان را در شرايط فرضى وقوع جنگ به جامعه اعلام کرديم و نوعى آماده شدن را به ميان مردم و طبقه کارگر برديم.
یك دنیای بهتر: در بیانیه اشاره شده است که حزب اتحاد کمونیسم کارگری مخالفت با جنگ را به سرنگونی جمهوری اسلامی گره میزند و اضافه شده است که تنها راه اصولی برای مقابله با سیاستهای جنگ طلبانه رژیم تشدید مبارزه مردم براى سرنگونى حکومت اسلامى است. معنای عملی این سیاست چیست؟ پیشبرد این سیاست چه تفاوتی با سیاست عمومی حزب در دوران غیر جنگی دارد؟ تاٽیر شرایط و ویژگی های جنگی بر سیاست عمومی حزب مبنی بر سرنگونی رژیم اسلامی و استقرار حکومت کارگری چیست؟
علی جوادی: این فورمولبندی بیان مرزبندی روشن جنبش ما با سایر جنبشهای اجتماعی است. "اپوزیسیون" ملی – اسلامی میکوشد نفرت و انزجار مردم از رژیم اسلامی و جنگ را از هم منفک کند. رژیم اسلامی را از زیر ضرب اعتراضات مردم خارج کند. و بدین ترتیب فشاری بر جنبش سرنگونی طلبانه توده های مردم اعمال کند. این اقدامات در سیاست معنایی جز همسویی عملی با رژیم اسلامی ندارد. از طرف دیگر بخشهای عمده جنبش ناسیونالیسم پرو غربی عملا اعلام کرده اند که در صورت جنگ در کنار و همسوی رژیم اسلامی قرار خواهند گرفت. این یک سیاست شناخته شده ناسیونالیستی است. نیروهای هر دو جنبش از زوایای متفاوتی به سیاست ارتجاعی واحدی میرسند. هر دو در خدمت رژیم اسلامی قرار میگیرند. از این رو ما با اعلام گره زدن مبارزه علیه جنگ و مبارزه علیه جمهوری اسلامی داریم اعلام میکنیم که علاوه بر پیشبرد سیاست سرنگونی طلبی خود در زمان جنگ، در عین حال قاطعانه میکوشیم تلاشهای این جنبشها را در زمان جنگ در همسویی با رژیم اسلامی خنٽی کنیم. فورمول گره زدن مقابله با جنگ با مقابله با رژیم اسلامی بطور ویژه ای جوهر و فشرده سیاست ما را بیان میکند.
ما بر خلاف جنبش های دیگر در زمان جنگ به رژیم اسلامی تخفیف نمیدهیم. با ارتجاع حاکم همسو نمیشویم. تضاد عمده و غیر عمده نمیکنیم. بر عکس مبارزه خود برای سرنگونی رژیم اسلامی و پایان دادن به جنگ و مصائب ناشی از زندگی و جنگ تحت حاکمیت رژیم اسلامی را تشدید خواهیم کرد. تسویه حساب با قدرت سیاسی حاکم، با بورژوازی حاکم، محور سیاست ما بمٽابه یک حزب کمونیستی کارگری در ایران است. رژیم اسلامی یک پای جنگ دو قطب تروریستی جهان معاصر است. ما بر خلاف برخی در عین اینکه مبارزه برای سرنگونی رژیم اسلامی را به پیش میبریم در عین حال هیچگونه تخفیفی به طرف دیگر این تقابل نمیدهیم. سیاست ما در ابعاد جهانی مقابله با دو قطب تروریستی جهان معاصر، دفاع از امر آزادی و برابری و رفاه مردم و دفاع فعال از جنبش توده های مردم در ایران برای سرنگونی رژیم اسلامی است.
این سیاست تفاوتهای ویژه ای با مبارزه با رژیم اسلامی در شرایط "غیر جنگی" دارد. اجازه نمیدهد که انزجار مردم از حمله نظامی و جنگ به حمایت از "رژیم خودی" منجر شود. اجازه نمیدهد رژیم اسلامی از جنگ به مٽابه یک مائده آسمانی در تعرض به مردم و عقب نشاندن آنها و تداوم بخشیدن به عمر سیاه خود استفاده کند. به تمام کسانی که میگویند "مرگ بر جنگ"، میگوید بگو "مرگ بر حکومت جنگ طلب"، بگو "مرگ بر جمهوری اسلامی جنگ طلب".
شرایط جنگی وظایف عدیده ای را در مقابل ما قرار میدهد. جنگ بر مخاطرات احتمالی جامعه می افزاید، میتواند زمینه ساز شکل گیری یک سناریوی سیاه شود. مسلما چنین آینده ای محتوم نیست. بخشا حاصل تلاش و هشیاری ما برای جلوگیری از چنین شرایط دهشتناکی است. ندیدن وظایف ویژه در چنین شرایطی یک اشتباه مهلک و مرگبار است. همانطور که تخفیف استراتژی ما به مقابله با ویژگیهای شرایط برای جنبش ما سیاستی مهلک است. کمونیستی که این ویژگیها را نبیند به بیماری کلی گویی و ندیدن شرایط مشخص مبتلا میشود. کمونیستی که خود را به ویژگیها مشغول کند، هدف خود را فراموش کرده است، کمونیست بودن خود را فراموش کرده است.
سیاوش دانشور: ما همواره اعلام کرديم که مردم نبايد در سياست انتظار و "ببينيم چى خواهد شد" بنشينند. تصريح کرديم و هشدار داديم که اين سياست مهلک ترين و خطرناک ترين سياست براى اردوى آزادى و برابرى است. لذا ما بايد بتوانيم صورت مسئله را عوض کنيم، و بهم زدن معادله سياسى بالائى ها تنها با دخالت پائينى ها ممکن است. يعنى تنها راه اصولی برای مقابله با سیاستهای جنگ طلبانه رژیم، تشدید مبارزه مردم براى سرنگونى حکومت اسلامى است. اين اتفاق قبلا هم رخ داده است. مبارزه معلمان در ايران و پيشتر مبارزات کارگران شرکت واحد همين "فضاى شديد جنگى" را به حاشيه راندند. فاکتور مردم و جنبش اعتراضى شان در تحليلهاى کارشناسان دولتهاى غربى جا پيدا کرد. هرچند تلاش کردند با روشهاى خودشان آن را هضم کنند. اما مسئله اينست که حضور مردم و طبقه کارگر در صحنه سياست، اوضاع رژيم و آمريکا را بهم ميزند و توجه ها و چشمها به واقعيات پايدارتر سياسى و اجتماعى جامعه ايران دوخته ميشود. معناى عملى اين سياست؛ سازماندهى مبارزات عليه جمهورى اسلامى، برجسته کردن اعتراض و اعتصاب و خواستهاى مردم که عليه رژيم و جنگ و تحريم اند، افشاى نيروهاى دست راستى اپوزيسيون که بين آمريکا و جمهورى اسلامى نيرويشان را تقسيم کردند، افشاى ملى مذهبى ها و دو خرداديها که فرصت را غنيمت شمردند تا مردم را پشت انتخابات رژيم ببرند، ايجاد آمادگى در ميان مردم براى تداوم مبارزه و راه حل مستقل و انقلابى شان براى سرنگونى جمهورى اسلامى است. اينها سياستهاى ما و ارکان تبليغات ما در دوره قبل جنگ بودند.
اما سوال اينست که اگر به هر دليلى جنگ شد، چه بايد کرد؟ چگونه بايد براى چنين دوره اى آماده بود و يک سياست فعال سرنگونى طلبانه و کمونيستى در ايندوران چه مشخصه اى دارد؟ پيشبرد سياستهاى قبل از جنگ در دوران جنگ، اگرنه ماهيتا، اما در شکل و در عمل مبارزاتى عوض ميشوند. در اين شرايط سياست محورى ما تداوم مبارزه براى سرنگونى جمهورى اسلامى و ختم فورى جنگ است. در اين شرايط بايد مردم و جامعه را بسيج کرد. در کنارشان بود. وضعيت جنگى جامعه را بهم ميريزد. بعد از شوک اوليه ناشى از بمبارانها، مسئله نيازهاى روزمره مردم و امنيت، و مقابله با باندهاى متفرقه اى که در چنين اوضاعى مثل قارچ از زمين سبز ميشوند، تماما به سوال فورى و روز مردم تبديل ميشود. ترجمه سياست ما در ايندوران مستقيما به قدرت سياسى گره ميخورد. جنگ در عين حال مسئله شکل دادن و فرجام قدرت سياسى را براى نيروهاى درگير مطرح ميکند. طبقه کارگر، مردم چگونه بايد به اين اوضاع برخورد کنند؟ آيا بايد حاکميت و قلدرى نيروهاى تروريست و ميليتاريست و ضد جامعه را بپذيرند؟ راهى ديگر برويشان باز نيست؟ چگونه بايد از خود دفاع کنند؟ اين قطعنامه و سياست کمونيستى کارگرى ميگويد که در ايندوره از ايجاد سازمان مردم و کنترل دو فاکتو اوضاع، تا کنترل سياسى و اعمال حاکميت مستقيم در هر جا که ممکن است، در دستور روز قرار ميگيرد. تاٽیر شرایط و ویژگی های جنگی بر سیاست عمومی حزب مبنی بر سرنگونی رژیم اسلامی و استقرار حکومت کارگری اينست که ما در ايندوران اگر نتوانيم جامعه را در معضل روزش رهبرى و سازمان دهيم، اگر نتوانيم در مقابل نيروهاى تروريست و فرقه اى سنگرهاى ايمن و آزاد ايجاد کنيم، اگر نتوانيم در محدوده نفوذ و قدرتمان نماينده مدنيت سوسياليستى باشيم، نه سرنگونى رژيم اسلامى و نه قدرت کارگرى لااقل در ايندور دست يافتنى نخواهد بود. رژيم اسلامى در دوره جنگ تلاش ميکند دولتى فشرده و جنگى با نهايت سبعيت ايجاد کند و نان و معيشت مردم را به گرو ميگيرد. باندهاى مختلف به جان مردم مى افتند و وضعيت در اساس با يک شرايط به اصطلاح "متعارف" فرق دارد. چنين وضعيتى، با هردرجه کم و زياد، نيازمند دخالتگرى سياسى و نظامى وسيع جنبش و طبقه ما است.
یك دنیای بهتر: در بیانیه به مساله تاثیر مخرب جنگ بر سوخت و ساز اجتماعی جامعه اشاره شده است. تاكید شده است كه در صورت بروز هر گونه اخلالی در روند زندگی، این خلاء را باید با در دست گرفتن كنترل امور جامعه توسط ارگانهای توده ای پر كرد. تامین نیازهای جامعه را با سیاست خارج کردن کنترل از دست رژیم دنبال کرد. چنین خط مشی را چگونه میتوان در شرایط جنگی به پیش برد؟ ملزومات پیشبرد چنین سیاستی کدام است؟
علی جوادی: نفس قرار دادن چنین سیاستی در دستور جنبش کمونیسم کارگری یک مساله مهم و حائز اهمیت است. به مبارزه برای تصرف قدرت سیاسی معنای زمینی و انسانی میدهد. کمونیسم کارگری جنبشی برای تغییر در زندگی مادی مردم است. ما فقط برای آینده ای انسانی و یک دنیای بهتر مبارزه نمیکنیم برای همین امروز بهتر هم دائما تلاش میکنیم. ابزار این تغییر از نظر ما ارگانهای توده ای مردم هستند. ما در زمان جنگ و یا در زمان سونامی و زلزله به یکباره به رژیم حاکم متوسل نمیشویم. ما ریشه و علل مصائب زندگی مردم را میشناسیم. میکوشیم خود سازمانده و منشاء تغییر و بهبود در زندگی مردم باشیم. در شرایط جنگی محتکران و انگلهای متعدد جامعه سرمایه داری میکوشند نیازهای معاش مردم را به چند برابر قیمت در اختیار مردم قرار دهند. شرایط جنگی را به شرایطی برای سودآوری نجومی خود تبدیل کنند. در چنین شرایطی خارج کردن کنترل وسایل زندگی مردم از کنترل و اختیار سرمایه یک شیوه برای کنترل انقلابی امور زندگی است. هر گوشه ای از جامعه که در کنترل توده های مردم قرار گیرد، باید شاهد بهبودهای روزمره و چشمگیر در زندگی و سوخت و ساز مردم باشد. این جوهر یک سیاست کمونیستی در عمل است. کمونیسم جنبش برای آزادی عقاید و ابراز وجود سیاسی فقط نیست. جنبش برای تغییر همه جانبه در رفاه و آسایش و به کنترل گرفتن سوخت و ساز جامعه توسط خود مردم است. این اساس سوسیالیسم ما است. به قول منصور حکمت سوسیالیسم جنبشی برای بازگرداندن اختیار به انسان است. اختیار در همه امور و شئونات زندگی.
پیشبرد چنین سیاستی از نقطه نظر ما مستلزم شکل دادن به ارگانهای توده ای مردم، شوراهای مردم است. در غیر اینصورت مردم پراکنده و ناتوان از پاسخگویی به نیازهای روزمره خود طعمه باند و انگلهای سرمایه در جامعه خواهند شد.
سیاوش دانشور: ما بايد تصوير روشنى از اوضاع در شرايط جنگى داشته باشيم. ما بايد يک سر سوزن توهم به ظرفيتهاى ضد جامعه جمهورى اسلامى و نيروهاى متفرقه تروريست نداشته باشيم. وقتى که درجه اى از تحريم اقتصادى موجب گرانى و خالى تر شدن سفره کارگر و مردم ميشود، روشن است وضعيت جنگى چگونه خواهد بود. روشن است که جمهورى اسلامى همه نيرو و توان اقتصادى و سياسى اش را در خدمت جنگ ميگيرد و تلاش ميکند مردم را به هر درجه فقر بيشتر و گرسنگى با توجيه "شرايط جنگى" براند. روشن است در ايندوره احتکار و کمبود کالاهاى پايه اى و مورد نياز مردم اوج ميگيرد. روشن است بازار سياه کم کم به نرم جامعه تبديل ميشود. در مقابل جنگ و تعديات جمهورى اسلامى بايد کارهاى زيادى کرد. از جمله بايد اجازه نداد که طبقه کارگر را براى "توليد جنگى" به اسارت ببرند. نبايد اجازه داد مردم را به بهانه "حمله بيگانه" منکوب کنند. نبايد اجازه داد قوانين فرماندارى نظامى و حکومت نظامى دوران جنگ را اعمال کنند. نبايد گذاشت ناسيوناليسم از هر سو حتى بخشى از مردم را پشت سياستهاى ارتجاعى خود ببرد. و از جمله نبايد اجازه داد که نان و امنيت مردم را بگرو بگيرند تا در خدمت جنگ و اهداف ارتجاعى خود بکار گيرند.
به نظر من اولين سوال بعد از شروع يک جنگ فرضى و بدنبال شک اوليه، اينست که چگونه بايد بداد مردم رسيد؟ چگونه بايد قربانيان را نجات داد؟ نيازهاى روزانه را چگونه بايد تامين کرد؟ چگونه بايد همبستگى اردوى آزادى و برابرى را در ايندوران نگهداشت و مانع تضعيف قدرتش شد. دخالت فورى مردم در امور و ايجاد شبکه هاى همبستگى انسانى با هدف کاهش فورى مشقات جنگ و دفاع از خود و نظارت بر وضعيت خويش اساسى ميشود. توجه به کودکان، افرادى که کهولت سنى دارند و بيماران و رفع نيازهاى ضرورى مردم مسئله مرکزى ميشود. جنگ کنترل همه جانبه اوضاع را براى رژيم پس از مدت کوتاهى مشکل ميکند. در ايندوره جمهورى اسلامى دو معضل اساسى دارد: اول، ميخواهد مردم را پشت خودش در مقابل جنگ و آمريکا ببرد. دوم، ميخواهد سرکوبشان کند و با تحميل فقر بيشتر در خدمت جنگ به اسارت ببرد. جمهورى اسلامى قادر به چنين کارى نيست و بسرعت کنترلش بر اوضاع سست ميشود. مردم در سطوح مختلف ميتوانند به ايجاد قدرت دوفاکتو دست ببرند. وضعيتى که رژيم سرکار است اما جلو دخالت مردم را نميتواند بگيرد. ايندوره اى است که توازن قوا با سرعت عوض ميشود و قدرت در جامعه پخش ميشود. در اين وضعيت است که نيروهاى قوم پرست و ضد جامعه زير چتر حمايت آمريکا ميتوانند وارد عمل شوند. چه براى ممانعت از تعدى جمهورى اسلامى و چه براى ممانعت از تلاشهاى نيروهاى فرقه اى و سناريوى سياهى، لازم است صف مستقل جنبش آزادى و برابرى فضا را تسخير کند. بايد آمادگى داشت و ابتکار عمل را بدست گرفت. ايجاد شبکه ها و نهادهاى متنوع کمک رسانى و ايجاد سازمانهاى متعدد براى نظارت بر امنيت و رفع نيازهاى اوليه مردم مهمترين سياست روز ميشود. جمهورى اسلامى قادر نيست با موج همبستگى مردم براى کاهش مشقات جنگ مقابله کند. چنين اقدامى تناسب قوا را بسرعت به نفع مردم عوض ميکند. شرايط را آماده تسخير قدرت و کنترل بر مناطق و محلات و شهرها ميکند. وقوع جنگ پس از مدت بسيار کوتاهى، بويژه در ايران، يک جنبش توده اى را در مقابل آن ميگذارد که سياست و خواست فورى اش ختم جنگ است. سياست ختم جنگ اما تنها با کنار زدن جمهورى اسلامى عملى ميشود. نه تحليلا بلکه اثباتا سياست ختم جنگ با تضعيف جمهورى اسلامى و سرنگونى گره ميخورد. اينجا فراتر رفتن از قدرت دوفاکتو و خارج کردن کنترل سياسى از دست نيروهاى رژيم عملى ميشود. نيروئى که قادر شده با وجود جمهورى اسلامى يک جنبش وسيع همبستگى و سپر انسانى ايجاد کند و عملا قدرتش را دوفاکتو تحميل کرده است، ميتواند با تضعيف نسبى تر رژيم، کنترل اوضاع را راسا بدست گيرد. مردم ناچارند در اين اوضاع، نه فقط در مقابل رژيم، بلکه براى دفاع از خود و در مقابل نيروهاى تروريست و گانگستر، سازمان قدرت خود را ايجاد کنند.
ملزومات اين امر حضور کمونيسم کارگرى در ابعاد سياسى و نظامى براى تامين رهبرى و سازمان و دخالت انقلابى است. اردوى آزادى و برابرى بايد بتواند اسکلت ايجاد سازمانها و شبکه هاى مردم براى همبستگى و کمک رسانى مستقل و نظارت بر تقسيم نيازهاى پايه مردم شود. دفاع از امنيت جامعه در همين متن و در هر کوچه و خيابان و محله و شهر امر فورى ميشود. ارتش کارگرى بازوى مسلح اين جنبش است. در دوره اى که سياست در ابعاد سراسرى مسلح و جنگى شده است، مردم عليرغم صلحدوستى شان ناچارند از خود دفاع کنند. ناچاراند واحدهاى نظامى دفاع از خود تشکيل دهند. جامعه خودکشى نميکند، از خود دفاع ميکند. کمونيسم کارگرى نه فقط بايد بتواند در اين دوره پيچيده و متغير آمادگى سياسى و سازمانى داشته باشد، بلکه بايد در راس ايجاد سازمان هاى مردمى قرار گيرد. بايد بتوانیم مردم را در ارگانهاى اعمال اراده توده اى در سطوح مختلف سازمان دهیم. بايد بتوانیم کارگران و مردم را مسلح کنیم. بايد بتوانیم مناطق آزاد ايجاد کنیم. و بايد بتوانیم سياست ختم جنگ را با کنار زدن جمهورى اسلامى عملى کنیم. رهبرى و سازمان به معنى وسيع کلمه در ايندوره به مسئله ما و جنبش آزادى و برابرى تبديل ميشود.
یك دنیای بهتر: قدرت سیاسی و جنگ یک تم مشخص این بیانیه است. شکل دادن به قدرت محلی، خارج کردن هر بخشی از جامعه از کنترل رژیم اسلامی از محورهای یک سیاست فعال کمونیستی در چنین شرایطی است. آیا این شکل قدرت گیری کارگری در جامعه در شرایط جنگی است؟ آیا تصویری از شکل گیری قدرت دوگانه در جامعه مد نظر است؟ تجربیات تاریخی در این زمینه به چه ویژگی هایی اشاره دارند؟
علی جوادی: شکل گیری قدرت دوگانه و یا خارج کردن بخش بخش حاکمیت از چنگال رژیم اسلامی اساس سیاست ما نیست. ما برای تصرف قدرت بصورت یکپارچه تلاش میکنیم. انقلاب کارگری در اساس از نقطه نظر ما تحولی سراسری است. سازمان دهی قیام کارگری تلاشی برای تصرف یکپارچه قدرت سیاسی است. اما این شرایط مطلوب الزاما همواره شکل نمیگیرد. از این رو کمونیستم کارگری باید برای اشکال دیگر تصرف قدرت سیاسی آماده باشد. شکل گیری قدرت دوگانه و یا خارج کردن هر بخشی از حاکمیت از کنترل رژیم اسلامی یک سیاست کمونیستی شناخته شده است. جنگ میتواند منجر به در هم پاشیدگی شیرازه جامعه شود. کمونیسم کارگری در مقابله با چنین شرایطی باید بتواند با خارج کردن کنترل اوضاع از دست رژیم اسلامی برای شکل گیری حاکمیت توده ای تلاش کند. نباید اجازه داد شیرازه جامعه در هم ریخته شود. معنای عملی این سیاست از جانب ما تنها میتواند تلاش برای در دست گرفتن تامین آذوقه مردم تا تلاش برای اداره حاکمیت سیاسی در محلات و بخشهایی از شهر و یا شهرها و منطقه ای باشد. سازماندهی قیامهای شهری شکل دیگری از قدرت گیری و تصرف قدرت سیاسی است. یک ملزومه مهم در چنین شرایط شکل دادن به ارتش کارگری و کمونیستی است. اوباش اسلامی و عناصر سناریوی سیاه را در چنین شرایطی نمیشود با اعتصاب از صحنه خارج کرد. باید مسلح شد. میلیس و ارتش توده ای را شکل داد. و شر این اوباش را از زندگی مردم کم کرد. نمونه چنین اوضاعی را میتوان در روسیه پس از قیام اکتبر و در دوران تهاجم لشگرهای ۱۴ کشور امپریالیستی به حاکمیت کارگری روسیه است.
سیاوش دانشور: در مارکسيسم دستورى مشخص براى قدرتگيرى کارگرى در شرايط ويژه جنگى تجويز نشده است. هدف جنبش کمونيستى طبقه کارگر کسب قدرت است. شرايط متفاوت نوع رفتن به اين سمت را عوض ميکند. سياستها و اقدامات معين را الزامى ميکند. صورت مسئله چنین وضعیتی اينست که جنگ مستقل از خواست ما و مردم صورت گرفته است. هر کدام از طرفيت درگير ميخواهند جنگ را به نفع خود خاتمه دهند. سوال براى ما هم اينست که طبقه کارگر و اردوى آزادى و برابرى چگونه بايد جنگ را به نفع خود خاتمه دهد؟ طبقه کارگر در ايندوران اگر نخواهد برده جنگ و ناسيوناليسم و "خاک پاک" باشد و در فقر نابود شود، ناچار است نپذيرد. ناچار است اعلام کند "براى جنگ توليد نميکنيم"! مردم ناچارند اعلام کنند که "سرباز جنگ ارتجاعى نميشويم"! ناچارند قوانين ويژه دوران جنگ رژيم را پس بزنند. ناچارند کمبود و فقر را بخاطر جنگ نپذيرند. ناچارند يک چتر دفاعى براى خود ايجاد کنند. مواردى مانند زلزله بم يک نمونه گويا و سمبوليک است، اما وقوع جنگ اوضاع را زير و رو ميکند. دخالت مستقيم مردم براى دفاع از موجوديت شان ضرورى تر ميشود. بويژه جامعه اى که مترصد بزير کشيدن رژيم است و سه دهه است قربانى ميدهد، چنين جامعه اى بسرعت و در متن تضعيف کنترل رژيم به تحرک درمى آيد. پيشبرد استراتژى کارگرى در ايندوره از مسير پاسخ دادن به سوالات مشخص همين دوره ميگذرد. از کنترل نسبى محل زندگى و کار و دخالت در امور تا کنترل سياسى و عملى اوضاع ميتواند دوره معينى را پشت سربگذراند، اما به دستور روز تبديل ميشوند. رويدادها در هر گوشه بسرعت در تغيير اوضاع موثراند و ما شاهد يک وضعيت کمابيش اختناقى و کنترل شديد رژيم اسلامى نخواهيم بود. و به مجرد اينکه اين وضعيت براى مردم و طبقه کارگر قابل مشاهده است، تلاش ميکنند اين خلا را پر کنند. و يا دقيقتر، کمونيسم کارگرى و اردوى آزادى و برابرى بايد اين خلا را در ابعاد و وجوه مختلفش پر کند. اينکه اين روند به آزاد شدن نسبى مناطق منجر ميشود و يا شکل يک قدرت دوگانه را بخود ميگيرد، دقيقا قابل پيش بينى نيست. اما آنچه بتدريج روشنتر ميشود اينست که رژيم بر همه اوضاع کنترل ندارد و مردم عملا بخشى از قدرت را در دست دارند. سياست ختم جنگ در اين اوضاع به قدرت ما و مردم گره ميخورد. سرنگونى جمهورى اسلامى، و يا تقسيم قدرت با فرض کنترل جمهورى اسلامى بر مناطقى از ايران، ميتواند يک وضعيت باشد. سياست ما در هر حال روشن است. ما براى يکپارچه کردن قدرت کارگرى مبارزه ميکنيم، اما اين مانع نبايد باشد که در مراکزى قدرت را در اختيار داشته باشيم و قوانين خودمان را اعمال کنيم. ايجاد سازمانهاى توده اى اعمال حاکميت مستقيم مردم در ايندوران شکل مشخص تر دست بردن به قدرت است. اعمال حاکميت توده اى که توسط ارتش کارگرى و نيروى ميليس توده اى از آن دفاع ميشود.
من فکر ميکنم تجربيات تاريخى چيز خاصى در اين زمينه به ما نميگويند. مثلا مورد انقلاب اکتبر در وضعيت ويژه اى اتفاق افتاد و اوضاع جنگى آنزمان و جبهه هاى نبرد با چنين جنگى از اساس متفاوت است. کمونيسم ايندوره موظف است، با درک مشخصات سياسى و بين المللى ايندوره، راهش را پيدا کند و دخالتگرى موثراش را تضمين کند.